سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داستان چت روم ها (دوشنبه 86/8/21 ساعت 11:19 صبح)
 


یاد دارم که شبی در چت روم*****در اتاقی که بگفتندش شوم


ناگهان دختر زیبا پر کی*****گشته بود شمع جماعت شبکی


غمزه بسیار در ان روم چون کرد ***** بر دل پیر و جوان او خون کرد


وصف خود را به چه نازی می گفت******* وب کمش را نتوان بازی مفت


هرکسی در طلبش اهی زد***** جان خود بر سر سودایی زد


هر کسی نامه عشقی می زد****هرکسی ناله هجری می کرد


ان یکی گفت به من قول دادی*****دیگری نیست چو من پولداری


ان یکی گفت که من دین دارم*****گول حرفت نخورم بیم دارم


ان یکی گفت چو من مفلس نیست****گر بگردی چو منی مخلص نیست


همه گفتند تو گر زیبایی*****پرده از چهره چرا ننمایی؟


عاقبت دختر چت روم بر خاست*****وب کمش باز نمود گر زیباست


همه دیدند کچلی در انجاست*****هی همی خنده کند کی زیباست


صورتش صورت خر را دارد****کله اش کله گر* را دارد


هر کسی فحش و ندایی می گفت*****خنده و صوت و صدایی می گفت


چون که شوریده شدم از چت روم***** بر همه خنده کنان گشتم گم  

(گر*:به معنای کچل)





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدیدها: 3445 بازدید
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  •